سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 93/4/15 | 12:49 عصر | نویسنده : رئوف
بخت امسال برایم یار است!
عطشت راعطشم غمخوار است.
" به فداى لب عطشان حسین "
اولین ذکر پس از افطار است ...




تاریخ : پنج شنبه 93/3/15 | 10:42 صبح | نویسنده : رئوف

طوفان تهران




تاریخ : یکشنبه 93/3/11 | 7:16 عصر | نویسنده : رئوف

 

 

 

مژده ای دل که دگر سوم شعبان آمد

پیک شادی ز بر حضرت جانان آمد

مژده ای دل که برای دل غمدیده ما

هدهد خوش خبر از نزد سلیمان آمد

خیز ای دل تو بیارای کنون بزم طرب

که دگر موسم اندوه به پایان آمد

مطربا نغمه نو ساز کن و پای بکوب

که به ما مژده وصل شه خوبان آمد

ساقیا باده بده خود بنما سرمستم

زان می‌ای کو به تن خسته ما جان آمد

ظلمت و تیرگی شام الم رفت کنون

روز شادی شد و خورشید فروزان آمد

غنچه‌ی دهر در این روز بخندید دگر

که به بستان علی نوگل خندان آمد

عطر پاشید به بستان که همه عطرآگین

سمن و یاسمن و سنبل و ریحان آمد

بلبل از لب به ترنم بگشاید نه عجب

که به گلذار نبی بلبل خوش خوان آمد

گوهری از صدف بحر کرم گشت عیان

که به توصیف رخش لولو مرجان آمد

که به توصیف رخش لولو مرجان آمد

نور حق جلوه به برج شرف زهرا کرد

بین به این نور که این گونه درخشان آمد








وه چه روزی است مبارک ز قدوم شه دین

موسم مغفرت و رحمت یزدان آمد

روز فرخنده میلاد حسین ابن علی(ع)

مژده‌ی خامُشی آتش نیران آمد

باعث کون و مکان منشاء ایجاد حسین

که وجودش به جهان مفخر انسان آمد

مظهر ذات خدا سبط رسول دو سرا

نور چشمان علی آن شه مردان آمد

حیف و صد حیف که در واقعه کرب و بلا

بر تن خسته او ظلم فراوان آمد

بر سر عهد و وفا در ره معشوق نگر

خود فدا کرد که سالار شهید آن آمد

ای غلامان اگرت بار گنه سنگین شد

غم مخور چونکه حسین شافع عصیان آمد

 
سید جلال یاسینی



تاریخ : یکشنبه 93/3/11 | 6:52 عصر | نویسنده : رئوف

روزی شیخنا طبق عهد ماضی،ما را گفتی که امروز از شهر بیرون خواهیم شدن وتفرج همی خواهیم کرد. از آن چه در مسیر بر سر ما گذشت هیچ نگویم به،که هر آنکه از ماوقع آگاه است که هست،و هر که را هم خبر نیست که نیست.......آن روز به تفرج گاهی رفتیم که کوه سنگی نامش بودی و درون خود جویبارهای خنک داشتی ومسیری بس سنگلاخ.ما نیز با قوتی تمام طی طریق نموده و به راس آن نایل آمدیم.برفراز آن قله عده ای از یاران سفر کرده را دیدیم،گمنام و آرام خفته و البته بیدار وناظر بر احوالات ایی جانبان.و گویی هر آن در گوش ما پیام پیر و مرادشان را خواندندی که:"پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد."ما را از این دیار سبکی زاید الوصفی در روح حاصل آمد.

مقصد بعدی تشرف به آستان امام زادگان"یاسر وناصر"علیهما السلام بودی.ایشان از نوادگان مولانا امام موسی الکاظم  علیه السلام بودندی وتعظیم وتکریمشان بر ما لازم.

بسیار شنیده ایم که  گفته اند بسیار سفر باید تا پخته شود خامی .و آنچه که مارا از خامی در این سفر به درآورد مصاحبت با یاران بودی که ما نکته ها از ایشان آموختیم.من جمله آنچه در این سفر بر ما مکشوف گشتی،اهمیت یکی از مصنوعات بشر بود که دوربینش نام نهاده اند وبیش از هر چیز در سفر به کار آمدی بدان حد که در همه حالات این مخلوق بی دست و پا به ثبت احوالات ما مشغول بودی و هرگز از پای ننشستی.ویاران یکان یکان یا دوتا دوتا و گاه چنداچند در مقابل آن ایستاده وبه ثبت لحظات اقدام کردندی.

ادامه مطلب...


تاریخ : چهارشنبه 93/3/7 | 1:56 عصر | نویسنده : رئوف

 

ساعاتی سر در جیب مراقبت فرو برده و عهدها خورده و سوگندها یاد نمودیم که گر ازین سفر بازگردیم،گرد خطا نگردیم وگناهی مرتکب نشویم.غافل از آنکه شیطان رجیم،گرچه در این آستان راهی ندارد،دورادور مارا در نظر داشتی و دام ها برایمان کاشتی.تنها مادام که در این آستان هستیم در دسترس او نباشیم؛چرا که دل ما دراین آستان به شیطان آنتن نمی دهد.و اصلا در آن دل که حضرات آل الله باشند آن ملعون را چه جای؟اما چون رجعت کنیم به طرفة العینی سرمایه عظیمی که به بهای اشک خریده ایم  به رایگان در اختیار او همی گذاریم. واو زود همی در رباید وبر سست عهدی ما خنده ها همی نماید.

القصه در  کاروان ،شیخنا ندا رضایی را ،ندیمه ای بود که هر گاه به نامی خواندندش؛گاه میرتا وگاه مترو و اندکی از اوقات نیز میترا خواندندی اش(خودمم نتونستم بخونم زیاد زحمت نکش).او نیز دراثر مصاحبت با شیخنا به خلقیات نیکوی آن استاد اعظم متصف گشتی،اما بد حادثه در این سفر،گاه از معده او دردها خاستی و خوشی ما را کاستی.

ادامه مطلب...


تاریخ : دوشنبه 93/3/5 | 11:50 عصر | نویسنده : رئوف

 

آورده اند که چند روزی از آغازین روزهای سال نگذشته بود که روی در و دیوار دارالعلم ما اعلانات زدندی  و اظهارات کردندی که کاروانی عازم شهر توس جهت پای بوسی از بارگاه شمس الشموس علیه آلاف التحیة و الثنا است.پس هرکه راشوق دیدار آن بارگاه ملک پاسبان وآن شهر جنت مکان است،با150000تومان پول به دارالبسیج روانه گردد.

مارا نیز مدتی مدید سر دیدار یار در سر بود ودر فراق می سوختیم،پس در معیت چندی از دوستان به همراه اشک دیدگان به شوق زیارت امام مهربان داوطلب همی گشتیم.چند روزی را در شوق دیدار بودیم تا در مورخه روز دوم از برج اردیبهشت از سنه 1393 مصادف با 22جمادی الثانی 1435وقتی 3ساعت از ظهر گدشته بود موعد دیدار رسید .وما طبق عهد موعود بر درب دارالعلم چشم به راه ایستادیم. اما هر چه صبر از جانب ما بیشتر گردید راکب و مرکب دیر کردندی ونیامدندی .و مارا سکه بییفتاد که در این سفر نیز  زمان ناشناسی از حد بگذرد. چونان تمام برنامه ها که یاران بسیجی بگذاشتندی.

ساعاتی را بدین منوال در گرمای طاقت فرسا ودر زیرآفتاب سوزان تاب آوردیم . بی حالی و خستگی بر همگان غلبه کردی.القصه مرکب رسیدی و همگان سوار گشتیم . ما را هم شوق زیارت در دل بودی وهم ذوق سیاحت در سر،و صد البته فراغت از دست فادِر و مادِر؛آن فرشتگان همیشه حاضر وبر همه احوال ناظر......

البته باید متذکر همی گردید که المنة لله مرکب از تیره اسکانیا؛آن قاتل جان ها و رساننده اجل ها نبودی ورنه مارا خوف جان بود ی و سوختن در آتش میانه بیابان.البته این نیز از گرمی دعای فرشتگان مذکور بود که سالم ماندیم.البته شکری دیگر لازم است که ما را جای در انتهای مرکب بودی چراکه در هر حادثتی  که بر انواع مرکب ها نازل گردد(زبونتو گاز بگیر)این سرنشینان هستند که مصدوم ویا مرحوم میگردند نه ته نشینان. ادامه مطلب...


تاریخ : دوشنبه 93/3/5 | 11:45 عصر | نویسنده : رئوف

 

محمدمصطفی(ص)

نبض هستی لرزه بر رگ‌های کوهِ نور زد

باغبان انبیاء گل نغمه‌ای مسرور زد

چشمِ کوه‌های دگر پیش حرا تاریک بود

چشم خورشیدی او علت بر این مشهور زد

بسکه شیرین بود وصلِ یار در غارِ حرا

صد ملک با بال‌های سر درش را تور زد

هم نبوت را به دست آورد و هم ختم الرسل

فکر را از نو بنا کرد و دم از معمور زد

با چنین والا مقامی چشم‌ها را خیره کرد

تیرها بر دیدگانِ دشمنانِ کور زد

دیگر از حرف یتیمی و شبانی نیست حرف

سیلی سنگین بعثت بر رخِ مغرور زد

دست شیطان را ببست و شاهکاری را گشود

گفت اسلام و همه ابلیسیان را دور کرد

نبض هستی لرزه بر رگ‌های کوهِ نور زد

باغبان انبیاء گل نغمه‌ای مسرور زد

چشمِ کوه‌های دگر پیش حرا تاریک بود

چشم خورشیدی او علت بر این مشهور زد

بسکه شیرین بود وصلِ یار در غارِ حرا

صد ملک با بال‌های سر درش را تور زد

هم نبوت را به دست آورد و هم ختم الرسل

فکر را از نو بنا کرد و دم از معمور زد

با چنین والا مقامی چشم‌ها را خیره کرد

تیرها بر دیدگانِ دشمنانِ کور زد

دیگر از حرف یتیمی و شبانی نیست حرف

سیلی سنگین بعثت بر رخِ مغرور زد

دست شیطان را ببست و شاهکاری را گشود

گفت اسلام و همه ابلیسیان را دور کرد






  • بازی مهربانی
  • جان سخت
  • قیمت دلار
  • آریان پی سی