سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 93/5/2 | 6:8 عصر | نویسنده : قلمدار

سلام دوستان

راستش اوایل ماه رمضان به خواهرم میگفتم خیلی خوبه که  با این روزه های سخت آدم حس  و حال گناه نداره در واقع یک جور توفیق اجباریه

حالا که این ماه داره تموم میشه به این نتیجه رسیدم که این روزهای گرم و روزه داری حس و حال عبادت رو هم از امثال من میگیره

غرض از پست گذاشتن البته این نبود فقط...

فردا روز قدسه و من تتمه توانم رو تو این ساعات اخر روز جمع کردم تا به دوستان بگم اگه فکر کنیم همیشه خواب روزه دار عبادته سخت در اشتباهیم....

گاهی خواب روزه دار خیانته...

مثل فردا صبح که هر چند روز تعطیله و هوا گرمه اما بچه های غزه منتظر من و تو هستن....

از اقای رییس جمهور تشکر میکنم به خاطر مواضع اخیرشون در مورد غزه .

و در عین حال یه نکته ای رو هم بهشون یاد اور میشم که :

اقای رییس جمهور اوضاع امروز غزه حاصل 60 سال مذاکره ست.

حالا شما باز هم بفرمایید مذاکره!

نوش جان!




تاریخ : جمعه 93/4/6 | 7:21 عصر | نویسنده : قلمدار

خدا جونم شکر...!

شکر که اگه همه عالم نقشه بکشن میتونی به راحتی نقش بر آب کنی نقشه شون رو

همون طور که سال 60 همچین روزی کسی رو حفظ کردی تا امروز که خورشید پشت ابره  نورش از طریق ماه به ما برسه

میگن فقط چند میل فاصله بوده بین ترکش ها و قلب...

قلبی که امروز تپش اسلام و بلکه تپش جهان هستش در روزگار غیبت

خداجونم شکر...!

شکر که اگه همه عالم نقشه بکشن میتونی به راحتی نقش بر آب کنی نقشه شون رو

همون طور که این همه سال دشمن خارجی و داخلی و حتی دوستان احمق نقشه کشیدن  و خواسته و ناخواسته  تخریب کردن نایب امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) رو ولی اراده تو چیز دیگه ای بوده

و اونا فقط خاک پاشیدن به چهره خورشید،همینه که از نورش بی بهره اند





تاریخ : سه شنبه 93/4/3 | 8:37 عصر | نویسنده : قلمدار

بسم الله الرحمن الرحیم

اولا ببخشید این چند وقت خیلی خسته بودم و واقعا نمیتونستم یادداشت جدیدی بزارم 

ثانیا امروز تو جلسه ای بودیم با دوستان درباره بنده خدایی صحبت شد و کارهای خطرناکی که میکنه.یکی از رفقا گفت :پس چرا رهبر این طرف رو نمینشونه سر جاش

گفتم: عزیزم حضرت آقا در ادامه راه امام(قدس سره الشریف)هرگز نظرشون رو به ملت تحمیل نمیکنن,ایشون هدایت میکنن تا ما به نتیجه برسیم  که  فلانی نباید باشه .مثل قضیه بنی صدر

ثالثا این روزا سالگرد شهید بهشتی هم هستش در این مورد فقط دو تا جمله زیبا و آموزنده از ایشون میگم چون زبان من قاصر هستش از گفتن کلمات در توصیف ایشون

دانشجو موذن جامعه است,اگر خواب بماند نماز ملت قضا می شود

جامعه اسلامی باید جامعه انسان های فضول باشد نه بره های رام




تاریخ : پنج شنبه 93/3/29 | 8:11 صبح | نویسنده : قلمدار

اگر دااعش...




تاریخ : یکشنبه 93/3/25 | 10:47 عصر | نویسنده : قلمدار

و بی گمان اگر داعش بیاید و در سامرا جولان دهد
بعضی وزیرهای علوم
در بعضی نقاط جهان
بی خیال داعش و کربلا
در کار مهره چینی خود هستند
منظور من شاید وزیر علومی باشد در بورکینوفاسو ادامه مطلب...


تاریخ : جمعه 93/3/23 | 10:28 عصر | نویسنده : قلمدار
کربلا، صحن و سرای «ظهور» است و برای جنگ حق و باطل، چه جایی بهتر از کربلا؟! میان 2 رود دجله و فرات، عن‌قریب همه خیر، مچ همه شر را خواهد خواباند؛ ان‌شاءالله. برای عشاق، حتمی‌ترین نشانه ظهور، گرمای خاک کربلاست اما شمری اگر نباشد، حضرت آفتاب، از کدام شب روسیاه، انتقام بگیرد؟! نوشتم؛ «شمر»!‌ عاقبت، استکبارجهانی نماینده اصلی «اسلام آمریکایی» را روکرد! کراوات ‌بسته‌های تیغ‌زده، از فرط بی‌عرضگی، جای خود را به آخرین بازماندگان ابوسفیان داده‌اند!» لیبرال ـ دموکراسی آن همه در مدح صلح نوشت تا دست آخر، دست به دامان «عبیدالله» شود! مدینه‌فاضله تروریسم! جامعه بسیار مدنی داعش! و ما تازه رسیده‌ایم به اول روضه؛ پیش‌بینی هم کرده بودیم. دوباره همه چیز سر از کربلا درآورده. شمر، یزید، حرمله... نام گردان‌های حرامیان وهابی است. سیر نشده‌اند از بریدن حلقوم علی‌اصغر(ع) و بازهم می‌خواهند بر صورت تاریخ، زخم بنشانند. مانده‌ام خون امام عاشورا چه کرده که اشرار، این همه کینه دارند از کربلا. آری! ما از موضع قدرت سخن می‌گوییم؛ از موضع انتظار.
 
بیچاره آنکه به جای «خون به آسمان رفته و هنوز بازنگشته»، متوسل به «تیر سه شعبه» می‌شود! بیچاره اوباما که توسل کرده به شمر! به ترور، به غارت، به وحشیگری! اینک استکبار جهانی، شمر خودش را رو کرده! قرون متمادی زدند و رقصیدند و از صلح و خرمهره نوبل نوشتند و خواندند تا دقیقا به همین اراذل داعش برسند! آن همه که بعضی‌ها می‌گفتند «اسلام آمریکایی»، تجسم عینی‌اش در همین خولی و سنان است! زبان‌نفهم‌های قرن بیست‌ویکم! واپسین نوادگان معاویه! شک ندارم که شجره‌نامه سفیانی به ابوسفیان می‌رسد! «الله» اما هنوز «بقیه..‌الله» را رو نکرده! ما انتهای مکر دجال را دیده‌ایم، لیکن آنچه تماشایی‌تر است، نقشه خداست. کسانی که در شام، از بچه‌های مقاومت شکست خوردند، در کربلا با منتقم خون خدا طرفند. فردا میلاد اوست. فردا میعاد ماست. فردا از آن خداست. کدخدا باید هم آخرش با شمر می‌آمد، چرا که خدا آخرش با مردی از تبار سیدالشهدا خواهد آمد. وقتی همه‌چیز برای انتقام مهیاست، یعنی همه‌چیز برای سررسیدن انتظار مهیاست.
 
بین 2 صلوات که دعای مستجاب است، باید دعا کنیم تا آفتاب بزند. خورشید دوازدهم هنوز بر کربلا نتابیده. اینک شمر آمده است، پس اشبه‌الناس به حسین‌بن‌علی‌(ع) هم خواهد آمد.


خورشید دوازدهم  هنوز بر عاشورا نتابیده!

به نقل از قطعه 26




تاریخ : شنبه 93/3/17 | 12:13 صبح | نویسنده : قلمدار

 

لیلة الامتحان به معنای شب امتحان است.که درهر سال به طور معمول دو مرتبه تکرار می شود و در هر مرتبه حدودا بیست شب به طول می انجامد. یکی اوایل زمستان و دیگری اواخر بهار.هر چند عده ای نیز ممکن است در آخر شهریور نیز لیلة الامتحانی برای خودشان مقرر کنند.

در توصیف این ایام می توان به افزایش استرس عمومی اشاره کرد که در چهره هر شخص محصل به وضوح مشهود است.افزایش معنویات نیز از دیگر علایم این دوران است.بدین صورت که حتی کسانی که هیچ ارتباطی با خدا ندارند نیز به جبران کم کاری های خود در طول ترم،در این ایام به درگاه خدا تضرع نموده و التماس نمره دارند.علامت دیگر ،کاهش استفاده از اینترنت و موبایل و تلویزیون است،که البته پس از ایام امتحانات ظرف مدت دو الی سه روز جبران خواهد شد.

توصیه بنده به دوستان آن است که در ایام امتحان حتی المقدور از تفکر بپرهیزید. توضیح آن که در ایام امتحانات باپدیده ای روبرو می شویم به نام تازگی مطالب کتب درسی،که از عدم مطالعه این کتب در طول سال نشأت می گیرد.و نیاز هست که برای فهم مطالب جدید تفکری صورت بگیرد.دلیل توصیه بر عدم تفکر آن است که مغز در این ایام استعداد بالایی برای فلسفه بافی دارد. بسیاری از اختراعات بشری در هنگام درس خواندن برای امتحانات واقع شده است.برای مثال اینجانب هر گاه در درس اقتصاد به نام آدام اسمیت و ادامه مطلب...


تاریخ : جمعه 93/3/16 | 11:31 صبح | نویسنده : قلمدار

علمدار ولایت!

25 سال است پرچم را یک تنه به دوش گرفته ای

چه قدر برازنده شماست ردای ولایت!

چه قدر زیباست نشانی که از حضرت سقا بر دست شماست!

و همان قدر دردناک.....

مرا به عنوان کوجک ترین سربازت بپذیر که با شما بودن در عصر غیبت در امان بودن است.

آرزویمان است زیر بیرق شما پرچم را به مولایمان برسانیم.

خدا قوت علمدار!

 




تاریخ : پنج شنبه 93/3/15 | 4:50 عصر | نویسنده : قلمدار

ما عاشق ولایتیم

تاسر حد جان،

چه امام خمینی چه امام خامنه ای!!

سال 67 هم بچه بودیم،نفهمیدیم

اما کور خوانده اند

حالا اگر جرعه جرعه زهر در کاممان کنند

نمیگذاریم به آقایمان جام زهر تعارف کنند

به دوستان توصیه میکنم کتاب راز قطع نامه نوشته کامران غضنفری را بخوانند تا بدانند چه کسانی جام زهر را به امام دادند

مطالعه پیام حضرت امام (رحمت الله علیه)در پذیرش قطعنامه(صحیفه امام،جلد21) نیز ضروری است و البته دردناک،از جنس دردهایی که طعم دانستن می دهد

 




تاریخ : یکشنبه 93/3/11 | 6:38 عصر | نویسنده : قلمدار

 

فکرشو بکن یه مرد....

مرد باشه....

غیرتی....

باوفا....

باادب....

دو تا فاطمه مادرشن؛یکی ام البنین،یکی ام ابیها

حتما میپرسی کی زهرا«سلام الله علیها» مادر عباس شد؟

بیا قصه رو از اول شروع کنیم؛با خودم فکر میکنم یه برادر چقدر حرمت برادرش رو داره که حتی تو به دنیا اومدن هم بعد برادر اومده.

آره چهارم شعبان،تو خونه امیرالمومنین یه پسر که نه یه مرد متولد شد، اصلاتو این خونه هر نوزادی که به دنیا بیاد مرده،شیر مرده،حتی اگه زینب باشه....

غرض اینکه این نوزاد رو ام البنین به دنیا آورد و چشم همه اهل خونه رو روشن کرد

بیشتر همه حتما مولا شاد بوده که همچین پهلوونی بعد خودش هوای پسرای فاطمه رو داره...

روزگار گذشت و روزی اومد که عباس«علیه السلام» پای علقمه نشسته بود و مشتش پر آب....اما حتی یک قطره ننوشید ومن همیشه تو رویام میگم شاید غصه خورد که چرا دستاش خنکی آب رو حس کرده؟

حتی یک ساعت نگذشت که عباس«علیه السلام»بدون دست ،بافرق خونی افتاده روی زمین،اما دردش فقط قولی بود که به بچه های امامش داده بود،آره امام؛تا اون روز حتی برادر صداش نزده بود.آخه پسر ام البنین رو چه به برادری پسر ام ابیها...

اما حالا قضیه فرق داشت،عباس با همون چشمای خونی دید که زهرا بالا سرشه وبهش میگه پسرم...حتما این لحظه برای عباس از لحظه تولد هم شاددتر بود...فقط تونست تمام توانش رو جمع کنه و بگه برادر،برادرت رو دریاب...

این شعر رو که سروده آقای رضا علی اکبری هست تقدیم میکنم به همه مردانی که عباس امام خمینی بودند یا اباالفضل امام خامنه ای هستند:

گفتند آتش است و نترسید مرد من

با شعله های حادثه رقصید مرد من

وقتی که باد آمد و در ذهن باغ ریخت

او کوه بود او که نلرزید مرد من

دشمن رسید تا دم دروازه های شهر

دل را چراغ کرد و نخوابید مرد من

شیری شروع شد به مصاف شغالها

گردن کشید و ناخن و غرید مرد من

آتش ولی دو سوم او را به من نداد

اما عجیب این که نرنجید مرد من

 ***

ده سال بعد شهر پر از فتنه و فریب

تن را کشید در تب تردید مرد من

با بنز چون شما نه که با ویلچری حقیر

در کوچه های غمزده چرخید مرد من

از خون کیست این همه ی میز و اعتبار

اما قبول دید و نپرسید مرد من

هی سرفه سرفه و خون روی ملحفه

گلبرگ هایی از جگرش دید مرد من

***

یک هفته پیش ملحفه لبریز سرخ شد

مثل انار گل زد و ترکید مرد من

حالا من و عروس جوانی که نیستم

شک میکنم برای چه جنگید مرد من

 

 






  • بازی مهربانی
  • جان سخت
  • قیمت دلار
  • آریان پی سی