سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 93/3/11 | 6:52 عصر | نویسنده : رئوف

روزی شیخنا طبق عهد ماضی،ما را گفتی که امروز از شهر بیرون خواهیم شدن وتفرج همی خواهیم کرد. از آن چه در مسیر بر سر ما گذشت هیچ نگویم به،که هر آنکه از ماوقع آگاه است که هست،و هر که را هم خبر نیست که نیست.......آن روز به تفرج گاهی رفتیم که کوه سنگی نامش بودی و درون خود جویبارهای خنک داشتی ومسیری بس سنگلاخ.ما نیز با قوتی تمام طی طریق نموده و به راس آن نایل آمدیم.برفراز آن قله عده ای از یاران سفر کرده را دیدیم،گمنام و آرام خفته و البته بیدار وناظر بر احوالات ایی جانبان.و گویی هر آن در گوش ما پیام پیر و مرادشان را خواندندی که:"پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد."ما را از این دیار سبکی زاید الوصفی در روح حاصل آمد.

مقصد بعدی تشرف به آستان امام زادگان"یاسر وناصر"علیهما السلام بودی.ایشان از نوادگان مولانا امام موسی الکاظم  علیه السلام بودندی وتعظیم وتکریمشان بر ما لازم.

بسیار شنیده ایم که  گفته اند بسیار سفر باید تا پخته شود خامی .و آنچه که مارا از خامی در این سفر به درآورد مصاحبت با یاران بودی که ما نکته ها از ایشان آموختیم.من جمله آنچه در این سفر بر ما مکشوف گشتی،اهمیت یکی از مصنوعات بشر بود که دوربینش نام نهاده اند وبیش از هر چیز در سفر به کار آمدی بدان حد که در همه حالات این مخلوق بی دست و پا به ثبت احوالات ما مشغول بودی و هرگز از پای ننشستی.ویاران یکان یکان یا دوتا دوتا و گاه چنداچند در مقابل آن ایستاده وبه ثبت لحظات اقدام کردندی.

دیگر از مصنوعات بشر که مارا در این سفر کارایی اش روشن گشت وسیلتی بود که موبایلش نام نهاده اند.این وسیلت را کارایی بیش از آن وسیلت پیشین بود و تنها برای یگ شخص استعمال می گشتی البته به استعانت فلان کس که آن سوی خط به نیوشیدن مشغول بودی .که ان شا الله همیشه آن دیگر از جماعت نسوان است، اصلا ما را چه کار که گناه دیگران را شست و شو دهیم ؟اما جماعت نسوان را با دیگر نسوان چه جای صحبت است . آن هم بدین غایت مدید و شدید و غلیظ و گاه لطیف و........؟؟؟؟!!!!

روزهای سفر به سرعت برق گذشتی و روز مرجعت رسیدی.چون ما را موعد بازگشت عصر گاهان یکشنبه بود . ظهر هنگام به قصد زیارت وداع به آستان دوست شرفیاب گشتیم.اما کس را یارای وداع از حضرتش نبود و دردل اندوه بسیار بود از فراغ چنان مکانی.از حضرتش مسئلت کردیم که به حرمت دردانه اش جواد الائمه علیه السلام فی الفور بار دیگر مارا مهمان درگاهش نماید.که ما را طاقت دوری از این آستان نیست:

حاجی شدنم پیش کشت مشهدی ام کن                      من طالب دیدار شما زود به زودم

بار دیگر سوار بر مرکب گشتیم اما این بار غمگین از داغ فراق.و سبکبال از حیث  گناهان و پربار از جهت حوایج دنیا وآخرت.اندوهگین از وداع ومسرور از شفاغت آن سرور کاینات.و آنچه غم دل را تسلی می داد یاد آوری  فرازی از اذن دخول حضرتش بود که ما را فهمانید گرچه از او دور باشیم توجهات وعنایاتش شامل حال ماست :

 یَرَوْنَ مَقامى‏ وَیَسْمَعُونَ کَلامى‏، وَیَرُدُّونَ سَلامى

در میانه راه مراجعت به پای بوس قدم گاه حضرت سلطان مشرف گشته از چشمه ای که معروف است به دست مبارک ایشان حفر شده آب نوشیدیم به نیت شفا؛که هر چند شفای بیمارانی چون ما بسیار دشوار است تنها به دست مبارکش میسر است.

واما از مصیبتی که در راه بر ما رفت هر دیده ای گریان است وهر جگری سوزان بدان جهت که هر آب از منبع الماءآن مرکب نوشیدیم بس گرم بودی و حال مارا دگرگون نمودی و تهوع را بر ما تحمیل نمودی.آخر الامر بر ما روشن گشت که ما از سبوی متضاد الانجماد( ضد یخ) آب نوشیده ایم.اما از آنجا که هیچ پیشامدی خالی از خیر نیست مانیز به فال نیک گرفته به خود وعده کردیم این سال در زمستان از خطر انجماد در امانیم.

در نهایت سحرگاه دوشنبه به شهر و دیار خود بازگشیم و موسم دوری از یاران همراه رسید.از دوستان وداع نمودیم وخدا را شکر کردیم که به سلامت به آغوش اهل بیت بازگشتیم. با دعای خیر ثامن الائمه علیه السلام.ما را امید و آرزو آن است که ره آوردمان از این سفر دوری از معصیت باشد.

ان شاالله

 




  • بازی مهربانی
  • جان سخت
  • قیمت دلار
  • آریان پی سی